نورا دختري در مزرعه
براي چهارمين بار همراه فرشته كوچيكم رفتيم اراك و به روستاي پدري خدارو شكر مثل هميشه خوش گذشت مخصوصا به نوراي نازنينم ماماني اينقدر خر ديده بودي هي راه ميرفتي ميگفتي عـ....عـ.....عـ..... خوش و خرم رفتيم باغ انگور بچينيم كاملا آروم داري از ما ميپرسي چرا من نچينم ؟؟؟؟ خشم اژدهاي مامان !!!! و مسئوليت خطير چيدن انگور به شما محول شددددددد!!!!!! زندگي شيرين ميشود خووووووووووب حالا راحت شدي؟؟؟ از هرخوشه انگور كه كاملا هم خاكي بود با قلدري 2 دونه شسته نشده ميخوردي وبعد براي خودت دست ميزدي ديووووونتيم ...
نویسنده :
مامان مرمر
21:48